نویسنده: Charles P. Smyth
مترجم: اصغر نوروزیان اول



 
[peter yosef viliām debye]
Peter Joseph William Debye
(ت. ماستریخت، هلند، 5 فروردین 1263 / 24 مارس 1884؛ و. ایتاکا، نیویورک، 11 آبان 1345 / 2 نوامبر 1966)، فیزیک شیمیایی.
دبیه، پسر ویلهلموس و ماریا روْمکنس دبیه، در ماستریخت به مدرسه رفت تا آن که آنجا را برای رفتن به «مدرسه‌ی عالی فنی» در آخن، در آن سوی مرز آلمان، ترک کرد. در آخن از سال 1283 تا 1285 دستیار بود، و درجه‌ی مهندسی برق را در 1284 بدست آورد. وقتی که آرنوْلت زومرفلت، فیزیکدان ریاضی والامقام آلمان، در 1285 از آخن به دانشگاه مونیخ فراخوانده شد، دبیه را همراه خود برد. دبیه به مدت پنج سال در مونیخ با سمت دستیار ماند، و در 1287 درجه‌ی دکتری در فیزیک گرفت و در سال آخر با عنوان «معلم بی‌حقوق» (پریوات دوتسنت) خدمت کرد. در 1290، در بیست و هفت سالگی، در دانشگاه زوریخ به عنوان استاد فیزیک نظری جانشین آینشتاین شد. فقط بعد از یک سال توقف در سوئیس، به کشور زادگاه خود بازگشت و تنها یک سال به عنوان استاد فیزیک نظری در دانشگاه اوترخت کار کرد، و سپس آنجا را به قصد آلمان ترک نمود، و در آلمان از سال 1292 تا 1299 در دانشگاه گوتینگن در مقام استاد فیزیک نظری و تجربی خدمت کرد. در 21 فروردین 1292 با ماتیلده آلبرر ازدواج کرد. پسرشان، پترپاول دوپرخت، که بعداً در تحقیقات پراکنش نور اشتراک مساعی کرد، در 1295 متولد شد؛ دخترشان، مایون م.، در 1300 دیده به جهان گشود. فاصله‌ی از 1290 تا 1295 شاید پربارترین دوره برای دبیه بوده باشد. با آن‌که در سه سال اول این دوره سه مقام استادی را در سه کشور تصدی کرد، نظریه‌ی گرماهای ویژه، مفهوم گشتاورهای دوقطبی مولکولی پایدار، و نظریه‌ی مربوط به پراکندگیِ غیر عادی برقبندی را بوجود آورد. او با پاول شرر روش گَرد برای تجزیه‌ی پرتو X (مجهول) را پرورد.
دبیه در سال 1299 در مقام استاد فیزیک تجربی و رئیس «مؤسسه‌ی فیزیکی» در «مدرسه‌ی عالی فنی فدرال سوئیس» به زوریخ مراجعت کرد؛ در آنجا یک گروه آماده و با استعداد از دانشجویان و دستیاران دور او جمع شدند، که یکی از آنها، اریش هوکل، با او در نظریه‌ی بزرگ بعدیش، موسوم به نظریه‌ی برقکافه‌های دبیه – هوکل، همکاری کرد، که در 1302 چاپ و منتشر شد. مطالعه و تحقیق درباره‌ی پراکنش پرتو مجهول و گشتاورهای دو قطبی در مدت اقامت در زوریخ در ضمن کار با برقکافه‌ها ادامه داشت. در 1306 دِبیه به عنوان استاد فیزیکی تجربی به دانشگاه لایپ تسیش، که گفته شده است که پردرآمدترین مقام استادی در آلمان بود، منتقل گردید. در این موقع شیمیدانهای فیزیکی در مؤسسه‌ی دبیه در لایپ تسیش گرد آمدند، همان‌طور که در نسل پیش دور اوستوالت جمع شده بودند. اگرچه در این دوره‌ی هفت ساله در لایپ تسیش کار خوب پیش می‌رفت، ولی کشفیّات اساسی بزرگی صورت نگرفت. در 1313، که سال دوم رژیم نازی در آلمان بود، دبیه به عنوان استاد فیزیک نظری به دانشگاه برلین منتقل شد و «ساختن مؤسسه‌ی فیزیک کایزر ویلهلم» را، که بر آن نام «مؤسسه‌ی ماکس پلانک» نهاد، سرپرستی کرد. در اینجا نیز، مانند لایپ تسیش، کار خوب ادامه یافت، اما هیچ کار برجسته‌ی مهمی سر بر نیاورد. در 1315 دبیه جایزه‌ی نوبل در شیمی را دریافت کرد، و در 1318 او با یک عمل غیرعادی روبرو شد، و آن پرده‌برداری از مجسمه‌ی نیم‌تنه‌اش در سالن شهر زادگاهش بود.

دبیه نه تنها دانشمندی درخشان و مبتکر بود بلکه یکی از مردان عاقل و باهوش جهان نیز شمرده می‌شد. در اجرای مأموریتهای اداری در برلین، مجبور بود مقدار زیادی از اوقات خود را صرف سروکار داشتن با دیوان‌سالاران رژیم نازی کند. وقتی که به برلین آمد تابعیّت هلندی خود را حفظ کرد، چون وزیر آموزش به او گفته بود که به تابعیت آلمان درآمدن لازم نیست. اما، کمی بعد از درگرفتن جنگ جهانی دوم، به او اعلام شد که اگر به تابعیت آلمان در نیاید نمی‌تواند وارد آزمایشگاه خود شود. او از این کار سرپیچید و زود موفق شد که به ایالات متحد برود و در آنجا در 1325 به تابعیت امریکا درآمد. قبلاً او بارها در ایالات متحد امریکا سخنرانی کرده و پیشنهادهای استادی در بسیاری از دانشگاههای عمده را رد کرده بود، ولی این بار درسهای کرسی بیکر در دانشگاه کوْرنل را برعهده گرفت و به استادی شیمی و ریاست گروه شیمی آن دانشگاه منصوب شد، و این مقامها را از 1319 تا 1329 برعهده داشت، و در این سال با عنوان استاد ممتاز بازنشسته شد. او فعالیت در تحقیقات و مشاوره را تا آخر عمر ادامه داد. ده سال اول در ایتاکا کار درباره‌ی پراکنش نور را ببار آورد، که آخرین خدمت بزرگ او بود. وی به پاس کارهای بزرگ متعدد به عضویت بیست و دو فرهنگستان در جهان برگزیده شد و دوازده نشان و هیجده درجه‌ی علمی افتخاری به او اعطا گردید.

قدرت بدنی دبیه با توانایی فکریش برابری می‌کرد و، در میانسالی و پیری، ظاهرش او را دست کم ده سال جوانتر نشان می‌داد. روشنی خارق‌العاده‌ی فکر او به وی امکان می‌داد که بر پدیده‌ای که یک بار به صورتی ناکامل یا ناکافی به آن پرداخته شده بود مرور و در آن تجدیدنظر کند و آن را به صورت تعمیمی مهم و یا روش جدیدی برای تحقیق درآورد. قدرت تبدیل همین روشنی فکر به روشنی بیان به او امکان می‌داد که سخنرانی با استعداد و توانا در درجه‌ای درخور توجه باشد و بتواند یک موضوع تاریک و مشکل را برای شنوندگان روشن سازد.
با این‌که بیشتر کار دبیه شامل برهمکنش تشعشع و ماده بود، با چنین عنوانی شامل طیف‌نگاری نمی‌شد. تحوّل علایق و کار او از فیزیک ریاضی به شیمی فیزیکی از موضوع اولین مقاله‌اش، که پرداختی نظری به جریانهای تلاطمی بود (1) و موضوع آخرین مقاله، که با عنوان «مشاهده‌ی بصری مستقیم افت و خیزهای تمرکز در یک مخلوط آشفته (بحرانی)» (29) پس از مرگ وی و شصت و یک سال بعد از مقاله‌ی اول انتشار یافت، آشکار می‌شود.
نخستین خدمت عمده‌ی دبیه (2، 4، 14) بر توضیحی درباره‌ی وابستگی دمای ثابت برقبند (دی الکتریک) مبتنی بود.
ثابت برقبندِ یک جسم، برای سالها، در معادله‌ی کلاوزیوس – موْسوْتّی

نوشته می‌شد که در آن n تعداد مولکولها در هر سانتیمتر مکعب و قابلیت قطبی شدن مولکولی، یعنی گشتاور برقی القا شده در یک مولکول به وسیله‌ی واحد میدان برقی، بود. چون یک مشخصه‌ی ثابت جسم فرض شده بود و n فقط خیلی بکندی با ازدیاد دما تنزل می‌کند در حالی‌که چگالی کاهش می‌یابد، به نظر می‌آید که باید با ازدیاد دما خیلی بکندی تنزل کند. معادله‌ی بالا رفتارِ ثابتِ برقبندِ اغلبِ موادّی را که ثابتهای برقبند کوچک داشتند بخوبی نشان می‌داد؛ ولی مایعاتِ دارای ثابتهای برقبند بزرگ با بالا رفتن دما تنزل خیلی سریع ثابت برقبند را نمایان می‌ساختند. خیلی بزرگتر از آنچه معادله پیش‌بینی می‌کرد.
قطبش جسم تماماً به جابجایی القا شده‌ی الکترونها در داخل مولکولها نسبت داده می‌شد، با این فرض که القا به هر مولکول گشتاور برقی بسیار کوچکی مانند Eα در جهتِ میدانِ برقی E می‌داد. دبیه اظهارنظر کرد که مولکولهای بعضی از اجسام نسخه بدلهای برقی یا دوقطبی‌های دائمی از 3 در خود دارند که، هرگاه یک میدان خارجی تأثیر داده شود، کلی، کمک نمایند. مولکول می‌خواهد گرایش به آن پیدا کند که طوری بچرخد که دو قطبیش را با میدان همجهت سازد، ولی این جهت‌یابی با حرکت حرارتی مولکولها تخفیف پیدا می‌کند. دبیه، با رفتاری شبیه به رفتاری که لانژون با گشتاورهای مغناطیسی کرده بود، ثابت کرد که گشتاور میانگین در هر مولکول در جهت یک میدان واحد به صورت تواند بود. از این رو، معادله برای ثابت برقبند عبارت بود از


که در آن k ثابت مولکولی گاز و T دمای مطلق است. این معادله نه فقط رفتار ثابت برقبند را به نحوی رضایت‌بخش نشان داد بلکه وجود یک دو قطبی برقی دائمی در بسیاری از مولکولها را مسلم ساخت و وسیله‌ای فراهم آورد برای تعیین گشتاور دو قطبی و، در نتیجه برای تعیین هندسه‌ی مولکول. بعد از چندین سال کاربُرد در تحقیقات ساختاری مولکولی، واحدی که با آن گشتاور دوقطبی بیان می‌شد «دبیه» نامیده شد.
دبیه، در رساله‌ی برجسته‌ی دومش (3)، که فقط چند ماهی بعد از رساله‌ی اولی مربوط به برقبند منتشر شد، دبیه با یک جسم جامد همانند دستگاهی از اتومهای مرتعش رفتار کرد و نظریه آینشتاین درباره‌ی گرماهای ویژه را، که توفیقی جزئی یافته بود، تعدیل نمود. او ثابت کرد که جسم جامد می‌تواند با یک طیف کامل از بسامدهای ویژه مشخص شود، و گرمای ویژه‌ی جامدی که در هر مولکولش فقط یک اتوم دارد (تک‌اتومی) یک تابع کلی از نسبت θ / T است، که در آن θ دمای مشخص کننده‌ی جامد خاص و T دمای مطلق است. امروزه θ را، که معمولاً دمای دبیه نامیده می‌شود، می‌توان از روی ثابتهای کشسان هر جامد محاسبه کرد. معادله‌ی دبیه، که در آن نظریه‌ی کوانتومی، که در آن زمان جدیداً پرورده شده بود، دخیل بود، از جنبه‌ی کمّی با مقادیر گرمای ویژه که مشاهده می‌شد توافق داشت. معادله، از این حیث که هم قابلیت تراکم و هم نسبت پواسون را دربرداشت، جز در مورد یک ضریب عددی، با معادله‌ی اینشتاین فرق داشت.
دبیه (4 و 14) نشان داد که جهت‌یابی دو قطبیهای مولکولی در میدانی متناوب با بسامد خیلی زیاد یا در یک محیط خیلی ناروان (غلیظ) چگونه کارمایه جذب می‌کند و موجب بالا رفتن پراکندگی غیرعادی برقبند و اُفت برقبند می‌شود. معادله‌های او که شامل ثابت برقبند، اُفت برقبند، بسامد، و زمان واهلش (nelaxation) است نمایش متعادل رفتار برقبند را بدست می‌دهد و اغلب به آن با اصطلاح «رفتار دبیه» اشاره می‌شود. وابستگی زمان و اهلش مولکولی به اندازه و ساختار مولکول، و نیروهای بین مولکولی، باعث می‌گردد که در تحقیقات درباره‌ی این خواصّ بکار برده شود. قابلیت کاربرد کلی معادلاتی که دبیه برای ثابت برقبند و اُفت وضع کرده بود در مایعات در بیست و پنج سال یا بیشتر پس از آن به وسیله‌ی رفتار تجدیدنظر شده‌ی تأثیر میدان داخلی در مایعات، به وسیله‌ی اونساگر، کرک‌وود، و دیگران گسترش یافت و اصلاح شد.
در کمتر از یک سال بعد از آن فوْن لاوه و برگ‌ها تفرق پرتو مجهول به وسیله‌ی بلورها را در 1291 کشف کردند، دبیه سه مقاله منتشر ساخت و ثابت کرد که حرکت حرارتی اتومها در بلور بر تداخلهای پرتو مجهول اثر می‌گذارد. در این مقاله‌ها او شبکه‌ی اتومی را که در کار مربوط به گرمای ویژه‌اش به آن پرداخته بودند از دیدگاه دیگری مورد آزمایش قرار داد. در اواخر پاییز 1292 او مقاله‌ی مفصلی (5) برای چاپ فرستاد که در آن عاملی را نتیجه گرفته بود، که امروزه عامل دبیه نامیده می‌شود، و کاهش شدّت لکه‌های تفرق را تابعی از طول موج، زاویه‌ی تفرق، و دمای مطلق معرفی می‌کرد. شناخته‌ترین نوشته در میان تحقیقات نظری بسیار زیاد دبیه درباره‌ی پراکنش پرتو مجهول مطلبی بود که با شِرر (6) درباره‌ی الگوهای تداخل پرتو مجهول ذراتی نوشته بود که به طور تصادفی جهت‌یافته بودند. این نوشته پایه‌ای برای تجزیه‌ی ساختاری گَردهای بلور و فلزات پس بلوری poly cryotalines و سیستمهای کولوئیدی با روش دبیه – شرر شد. که احتمالاً قدرتمندترین ابزار برای تعیین ساختارهای بلورهای دارای تقارن بسیار زیاد است.
دبیه و شرر (7) با وارد کردن عامل به صورت اتوم، توزیع الکترون در داخل اتوم را به وسیله‌ی تجزیه‌ی شدتها تحقیق کردند؛ بعداً ثابت شد که وارد کردن عامل به صورت اتوم اهمیت بسیار دارد. با این مطالعه‌ی طولانی دبیه درباره‌ی پرتو مجهول به طور عمده با نظریه‌ی متداول موجی پراکنش تشعشع ماده مربوط بود، وی (8) در مقاله‌ی سال 1302 نظریه‌ی کوانتومی را بکار برد تا برای اثر کامپتن، که دلیلی بر دوگانگی نظریه‌های موجی و ذره‌ای نور بود، مستقلاً نظریه‌ای کمی بپردازند. بعداً، وقتی که او کار خود درباره‌ی ساختار اتومی و پراکنش پرتو مجهول (7) را به مولکولها و مایعات (15-17) سرایت داد، ابزارهائی برای تحقیقات ساختاری ابداع کرد که، به دلیل دوگانگی فرضیه‌های موجی و ذره‌ای، شالوده‌ای برای روش تفرق الکترونی فراهم آورد که روشی عمده برای تعیین ساختار مولکولی شمرده می‌شود.

تقریباً می‌توان گفت که تاریخ پدیدایی شیمی فیزیکی به سال 1266، که نظریه‌ی رسانایی یونی به وسیله‌ی آرنیوس با بیانی کمّی عرضه شد، می‌رسد اما ثابت شد که این نظریه‌ی تفکیک جزئی به یونها کافی نیست. عده‌ای از پژوهندگان تفکیک کامل به یونها را مطرح ساختند، ولی آن موضوع به جائی نرسید تا آن‌که در سال 1302 دبیه و هوکل (9، 10)، با تحلیل ریاضی، اصلِ گرماپویایی محلولهای برقکافتی را گسترش دادند و مسأله‌ی رسانایی برقکافتی را حل کردند. آنان با محلول چنان رفتار کردند که گویی ساختاری تا حدی شبیه به ساختار بلور کلورور سودیوم دارد، که در آن – همان‌طور که ده سال پیشتر به تجزیه‌ی پرتو مجهول نشان داده شده بود – هر یون سودیوم با شش یون کلورور و هر یون کلورور با شش یون سودیوم احاطه شده است. در هر حال، وسعت دامنه‌ی این تنظیم در محلول به وسیله‌ی تعادل بین حرکت گرمایی و نیروهای جاذبه‌ی بین یونها، که بستگی به ثابت برقبند حلال و غلظت محلول داشتند، تعیین می‌شد. هر یوم، به جای آن‌که در یک شبکه‌ی واقعی در نظر گرفته شود، چنان تلقی می‌شد که گویی از ابری از یون احاطه شده است که ضخامت و زمان واهلش آن – که یادآورِ زمانِ واهلشِ دخیل در برقبند است – برای تعیین خواص محلول اهمیت دارند. گسترش نظریه‌ی رفتار برقبندها کمک بزرگی برای فهم آنها بود، مخصوصاً تأثیر میدان قدرتهای خیلی زیاد بر رسانایی را، که ماکس وین متوجه آن شده بود، پیش‌بینی و توصیف کرد. نوشته‌هائی که بعداً به همت دبیه و همکارانش در این دوره انتشار یافت موضوعهای اساسی را که در این مقالات بود بسط دادند و بکار بردند. این کار، مانند بسیاری از تحقیقات پیشگامانه‌ی دبیه، پایه‌ای نظری برای بیشتر کارهای وسیعی که بعداً در این رشته صورت پذیرفت فراهم آورد.

چنین می‌نماید که بین بسیاری از نوشته‌های دبیه، هرچند درباره‌ی موضوعات مختلف نوشته شده‌اند، وجه مشترکی وجود دارد. در نوشته‌ی منفردی (11) درباره‌ی آهنرباسازی نشان داده شده بود که تابع لانژون، که در مشتق‌گیری معادله‌ی برای ثابت برقبند بکار برده شده بود، کاملاً درست نبود، اما با این حال، در محاسبه‌ی تغییر تقریبی دما که در یک روش مغناطیسی بی‌دررو (a diabatic) تولید شده بود نیز بکار رفته بود. آنگاه دبیه «این مسأله را که آیا در نزدیک شدن به صفر مطلق برای بکار بردن چنین روشی باید کوشید» مطرح ساخت و مقاله را با عبارتی که نمونه‌ی طرز تفکر خود او بود به پایان رسانید: «فقط پس از آزمایشهای متعدد می‌توان تصمیم گرفت، و تحلیلی که در بالا شد باید انگیزه‌ای برای اجرای این آزمایشها باشد.» این‌گونه آزمایشها بعداً به دمای خیلی نزدیک به صفر مطلق رهنمون شدند.
دبیه، که در کاری که درباره‌ی ثابت برقبند و اُفت انجام داده بود با موجهای بلند برقمغناطیسی و در کاری که درباره‌ی پرتو مجهول کرده بود با امواج کوتاه سروکار داشت، فکری را که ل. برییوئن عرضه کرده بود گسترش داد و هم به طور نظری و هم به طور تجربی ثابت کرد که امواج صوتی در یک مایع می‌توانند یک شبکه‌ی نوری تشکیل دهند، که در آن طول امواج صوتی در مایع و نقش شبکه‌ی نوری تشکیل دهند، که در آن طول امواج صوتی در مایع و نقش شبکه‌ی ثابت یک شبکه‌ی مدرّج (18 و 19) را بازی می‌کند. دوازده سال بعد، دبیه پراکنش نور در محلول را مورد بررسی قرار داد (20)، که لُرد ریلی و آینشتاین درباره‌ی گازها و مایعات کرده بودند متکی ساخت. کاری که قبلاً درباره‌ی پراکنش پرتو مجهول کرده بود به پروردن پراکنش نور به عنوان ابزاری کمک کرد برای تعیین قطعی وزن مولکولی بسپارها و بسط فضاییِ درشت مولکولها در محلولهای رقیق، که اساساً مبتنی بود بر پایه‌ی تعیین تیرگی محلولها (20-22). معلوم شد که افزایش قدرت پراکنش نور یا تیرگی یک محلول بر حلال خالص متناسب است هم با تعداد مولکولها و هم با وزن آنها. وزن مولکولی با ترکیب اندازه‌گیریهای زیادتیِ تیرگی با زیادتی ضریب شکست محلول نسبت به حلال تعیین می‌شد. روش میانگین‌گیری که در محاسبه‌ی شدت نور پراکنده بکار می‌رفت همان روشی بود که در بدست آوردن پراکندگی پرتو مجهول از یک مولکول گاز بکار می‌رفت (17). در جریان پروردن روش پراکنش نور، دبیه به قدری به بسپارها دلبستگی پیدا کرد که درباره‌ی ناروانی، پخش، و سرعت ته‌نشینی آنها کارهائی انجام داد (23)؛ اما او به تحقیق درباره‌ی تأثیر پراکنش نور بر محلولهای کولوئیدی ضمن پژوهش در مورد اندازه و شکل میسلها = [micelles واحدی ساختاری مانند یک یون مرکب از مولکولهای جهت‌دار] نیز ادامه داد (24، 25).
در مطالعات بیشتر درباره‌ی پراکنش نور (26)، دِبیه درباره‌ی نور مرئی که به توسط یک مایع همگن ساده در نزدیکی نقطه‌ی بحرانیش و همچنین به توسط مخلوطی از دو مایع همگن در نزدیکی دمای بحرانیِ اختلاط آنها پراکنده شده بود نیز تحقیق کرد. او ثابت نمود که از نامتقارن بودنِ زاویه‌ای این نور پراکنده می‌توان به عنوان ابزاری برای اندازه‌گیری درجه‌ی نیروهای مولکولی در مورد مولکولهای معمولی استفاده کرد و آن را به منزله‌ی وسیله‌ی اندازه‌گیری مقدار مارپیچها در موکولهای بسپاری بکار برد که از فرط کوچکی با روش پراکنش نور، که قبلاً تشریح شد، نمی‌توان تعیین کرد. او این رشته‌های تحقیق را در کار اخیر خود ادامه داد (27، 28) و با روشهای نظری و تجربی درباره‌ی اثر یک میدان برقی قوی بر روی کدری (شیری رنگی) بحرانی به کاوش پرداخت؛ قسمت اخیر مستلزم هوشیاری و مهارت تجربی عالی است.

کتابشناسی

یکم. کارهای اصلی. The collected Papers of Peter J. W. Debye (نیویورک، 1954)، مشتمل است بر پنجاه و یک مقاله؛ زندگینامه‌ای کوتاه به قلم ر. م. فوس، و شرحهائی به قلم فوس، ه‍. مارک، و پ. اسمیت، که به مناسبت هفتادمین سالگرد تولد دبیه منتشر شد. مقاله‌ها را خود دبیه انتخاب کرد. و، در صورتی که ابتدا به زبانی دیگر منتشر شده بودند، به انگلیسی ترجمه و براساس موضوع دسته‌بندی کرد. بسیاری از این مقاله‌ها، همراه با دیگر منابع، به صورت شماره‌گذاری شده، در ذیل فهرست شده‌اند.
(1) «Wirbelströme in Stäben von rechteckigem Querschnitt»، در ZMP، 54 (1907)، 418-437.
(2) «Einige Resultate einer Kinetischen Theorie der Isola- toren»، در PZe، 13 (1912)، 97-100.
(3) «Zur Theorie der spezifischen Wärmen»، در AP، 39 (1912)، 789-839.
(4) «Zur Theorie de anomalen Dispersion im Gebiete der langwelligen elektrischen Strahlung»، در BDPG، 15 (1913)، 777-793.
(5) «Interferenz von Röntgenstrahlen und Wärmebewegung»، در AP، 43 (1914)، 49-95.
(6) «Interferenzen an regellos orientierten Teilchen im Rönt- genlicht. I»، در PZe، 17 (1916)، 277-283، با همکاری پ. شرر.
(7) «Atombau»، همان، 19 (1918)، 474-483، با همکاری پ. شرر.
(8) «Zerstreuung von Röntgenstrahlen und Quantentheorie»، همان، 24 (1923)، 161-166.
(9) «Zur Theorie der Elektrolyte. I. Gefrierpunktsernie – drigung und verwandte Erscheinungen»، همان، 185-206، با همکاری ا. هوکل.
(10) «Zur Theorie der Elektrolyte. II Das Grenzgestez für die elektrische Leitfähigkeit»، همان، 305-325، با همکاری ا. هوکل.
(11) «Einige Bemerkungen zur Magnetisierung bei tiefer Temperatur»، در AP، 81 (1926)، 1154-1160.
(12) «Dispersion von Leitfähigkeit und Dielektrizi- täskonstante Dielektrizitäskonstante bei starken Elektrolyten»، در PZe، 29 (1928)، 121-132، 401-426، با همکاری ه‍. فالکنهاگن.
(13) «Dispersion der Leitfähigkeit starker Elektrolyte»، در ZE، 34 (1928)، 562-565، با همکاری ه‍. فالکنهاگن.
(14) Polar Molecules (نیویورک، 1929).
(15) «Zerstreuung von Röntgenstrahlen an ainzelnen Molekeln»، در PZe، 30 (1929)، 84-87، با همکاری ل. بِویلوگوئاو ف. ارهارت.
(16) «Röntgeninter ferenzen und Atomgrösses»، همان، 31 (1930)، 419-428.
(17) «Röntgenzerstreuung an Flüssigkeiten und Gasen»، همان، 348-350.
(18) «On the Scattering of Light by Supersonic Waves»، در PNAS، 18 (1932)، 409-414، با همکاری ف. و. سیرز.
(19) «Zerstreuung von Licht durch Schallwellen»، در PZe، 33 (1932)، 849-856.
(20) «Light Scattering in Solutions»، در JouAP، 15 (1944)، 338-342.
(21) Angular Dissymmetry of Scattering and Shape of Particles، شرکت رابِر ریزرو، گزارش فنی شماره‌ی 637 (9 آوریل 1945).
(22) «Molecular- Weight Determination by Light Scattering»، در JPCC، 51 (1947)، 18-32.
(23) «Intrinsic Viscosity, and Sedimentation Rate of Polymers in Solution»، در JCPhy، 16 (1948)، 573-579، با همکاری ا. م. بیوچ.
(24) «Light Scattering in Soap Solutions»، در ANAS، 51 (1949)، 575-592.
(25) «Micelle Shape From Dissymmetry Measurements»، در JPCC، 55 (1951)، 644-655، با همکاری ا. و. اناکر.
(26) «Angular Dissymmetry of the Critical Opalescence in Liquid Mixtures»، در JCPhy، 31 (1959)، 680-687.
(27) «Electrical Field Effect on the Critical Opalescence»، همان، 42 (1965)، 3155-3162، با همکاری ک. کلبوْت.
(28) «Electric Field Effect on the Critical Opalescence II. Relaxation Times of Concentration Fluctuations»، همان، 46 (1967)، 2352-2356، با همکاری ک. گراوات و م. یدا.
(29) «Direct Visual Observation of Concentration Fluctua- tions in a Critical Mixture»، همان، 48 (1968)، 203-206، با همکاری ر. ت. یاکوبسن.
دوم. خواندنیهای فرعی. مقاله‌هائی درباره‌ی دبیه از کارل دَروْ، در Annual Year Book of the American Philosophical Society، و از مَنسل دیویس، در JCE، 45 (1968)، 467-473، در دسترسند.
منبع مقاله :
کولستون گیلیپسی، چارلز؛ (1387)، زندگینامه علمی دانشوران، ترجمه‌ی احمد آرام... [و دیگران]؛ زیرنظر احمد بیرشک، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول